اظهار میل. (ناظم الاطباء) : ملک نوح مقدم او را مکرم داشت و دل نمودگیها فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 112). ابوعلی مدتها بود که... از شراب تجافی نموده چون به جناب مأمون رسید و دل نمودگی کرد و به دوستکانی در خدمت او بزانو درآمد بستد و بنوشید. (ترجمه تاریخ یمینی)
اظهار میل. (ناظم الاطباء) : ملک نوح مقدم او را مکرم داشت و دل نمودگیها فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 112). ابوعلی مدتها بود که... از شراب تجافی نموده چون به جناب مأمون رسید و دل نمودگی کرد و به دوستکانی در خدمت او بزانو درآمد بستد و بنوشید. (ترجمه تاریخ یمینی)
آسوده دل. خاطرجمع. غیرمضطرب. مطمئن. فارغ البال: ملک را بود بر عدو دست چیر چو لشکر دل آسوده باشند و سیر. سعدی. - دل آسوده شدن، خاطرجمع شدن. مطمئن شدن. آسوده دل شدن. فارغ البال شدن: دل آسوده شد مرد نیک اعتقاد که سرگشته ای را برآمد مراد. سعدی
آسوده دل. خاطرجمع. غیرمضطرب. مطمئن. فارغ البال: ملک را بود بر عدو دست چیر چو لشکر دل آسوده باشند و سیر. سعدی. - دل آسوده شدن، خاطرجمع شدن. مطمئن شدن. آسوده دل شدن. فارغ البال شدن: دل آسوده شد مرد نیک اعتقاد که سرگشته ای را برآمد مراد. سعدی